من خودم را درگیر چه کردم؟ چشم انداز رهبر من که من را جلو می برد، در کار چیست؟

این سوالی بود که مدام در ذهنم می چرخید. من بیست و هشت ساله بودم، متاهل و یک فرزند داشتم. مدیر فروش یکی از بزرگترین شرکت های فنی مهندسی ایران بودم، دو تیم ۵ نفره زیر دست من کار می کردند و همه تلاشم رو می کردم بیشترین سهم بازار ممکن را برای خودمان کسب کنم. موقعیت مدیریتی با نیروهای متعددی که داشتم و بودجه فروشی که سازمان در اختیارم می گذاشت، تمام آن چیزی بود که هر مدیر فروشی می توانست آرزوی آن را داشته باشد. اما دلم آرام نمی شد، مدام از خودم می پرسیدم من خودم را درگیر چه کردم؟ چرا باید کارمند سازمانی باشم؟ تصمیم گرفتم موقعیت مدیر فروش را رها کنم و کسب و کار خودم را شروع کنم.

شروع کسب و کار رویایی بود که سالها در ذهنم داشتم، می خواستم زمانی سراغ بیزینس خودم بروم که تجربه لازم را به دست آورده باشم. وقتش شده بود. احساس می کردم تجربه لازم را دارم. پس شروع کردم.

شروع کسب و کار شروع مشکلات متعددی بود که اصلا فکرش را هم نمی کردم. اولین مشکلی که با آن مواجه شدم این بود که مدیریت نیروی فروش با مدیریت نیروی فنی زمین تا آسمان متفاوت است. نیروهای فنی که برنامه نویسی می کنند با نیروهای فروش که اهل تعامل و عموما برونگرا هستند، دو جبهه متفاوتی دارند که من نمی توانم به شیوه یکسان آنها را مدیریت کنم. واضح است که اوضاع خوب پیش نمی رفت. این را در سرم احساس می کردم و مطمئن نبودم در مورد آن چه کنم.

همراهی به نام همسر

آن شب به خانه برگشتم. در حالی که به رختخواب رفتم، همسرم در تاریکی زمزمه کرد: کار جدید چطور پیش رفت؟

من پاسخ دادم: فکر می‌کنم اشتباه بزرگی کردم. شاید نباید این کار را می‌کردیم.

خوشبختانه چهره او در سایه ی تاریک اتاق پنهان شده بود و من نتوانستم پاسخ غیرکلامی او را ببینم. سال ها بعد، او به من گفت که واکنش اولیه اش شوک و نگرانی بود. اما صحبت های او چیز دیگری را می رساند. در آن لحظه، همسرم دقیقا همان چیزی را که من نیاز داشتم، گفت. او با آرامش گفت: بیا فقط یک روز و یک جلسه کاری را یک بار درست انجام دهیم. بیا یک روز با برنامه ریزی پیش برویم و مهم نیست چقدر سخت است بیا به همدیگر قول بدهیم تا پایان هر روز تصمیم جدیدی نگیریم.

پاسخ او فوق العاده بود. چرا؟ چون او همه چیز را در چشم انداز قرار داد. در حالی که ذهنم به تمام چیزهایی که از قبل خودم فکر کرده بودم می دوید، او به من اطمینان داد و مرا آرام کرد. همسرم فقط به من توصیه کرد که همه چیز را همان طور که می آید قبول کنم و مشکل جدیدی درست نکنم. این همان چشم انداز رهبر است. همسرم به من یادآوری کرد که وقتی در هجوم کارهای روزمره هستم، ممکن است چشم انداز رهبر را از دست بدهم، باید به احساساتم اجازه بدهم تصمیمات را هدایت کنند و کاری را انجام دهم که بعداً پشیمان شوم.

یک سال بعد کسب و کار من رونق گرفت. دقیقا به جایی رسیدم که در چشم انداز رهبر بودنم دیده بودم و هر لحظه آن را می دیدم.

چشم انداز رهبر مهم است.

چشم انداز رهبر به طور ویژه ای برای شما اهمیت دارد. مهم نیست کدام کتاب رهبری را از بین کتاب های متعدد موجود در بازار می خوانید، این یک حقیقت است که از دریچه چشم انداز تعیین می کنید چه چیزی مهم است، رفتارهایتان را انتخاب می کنید، نیازهای مشتریان را برآورده می کنید و نتایج معنی داری خلق می کنید. مسلماً، هر کاری که به عنوان یک رهبر انجام می‌دهید، از ذهنیت شما و چشم انداز رهبر شما سرچشمه می‌گیرد و صَرف زمان، برای به دست آوردن چشم انداز برای رهبری موفق، بسیار مهم است.

به همین دلیل است که در هفته اول چالش رهبری 5 هفته ای بر چشم انداز و به دست آوردن دیدگاه مناسب تمرکز می کنیم. چشم انداز برای شما این فرصت را به وجود می آورد که درک کنید چرا در وهله اول رهبری را انتخاب می کنید، نگرش شما به رهبری دیگران چطور باشد و بیشترین و موثرترین توان تان را کجا بگذارید.

در طول هفته اول کتاب رهبری، ده طرز فکر رهبری را بررسی خواهیم کرد. آیا اینها تنها ذهنیت ها (mindset) درباره رهبری هستند؟ قطعا نه. با این حال، ما ده مورد از مهم ترین طرز فکرها را بررسی خواهیم کرد. تا پایان هفته، می‌توانید خودتان را در برابر هر ده طرزِ فکر ارزیابی کنید و گام‌های مشخصی را برای درک بهتر معنای دستیابی به اهداف با دیگران و از طریق آن‌ها ایجاد کنید.

کلام پایانی

اگر به تازگی رهبری کردن تیمی را آغاز کرده اید، هفته اول این کتاب رهبری فرصت نادری خواهد بود تا متوجه شوید فکر کردن مانند یک رهبر چه معنی ای دارد و تمایلتان را برای پذیرش این طرز فکرها ارزیابی کنید. اگر در مسیر رهبری تان کمی جلوتر رفته اید، کتاب رهبری فرصتی است تا پیشرفتتان را از ابتدا تا به امروز ارزیابی کنید و مشخص کنید آیا برخی از تفکرات شما را به بیراهه می کشاند یا خیر. برای همه ما، این فرصت نادری است که به عقب برگردیم، موقعیت خود را ارزیابی کنیم و دیدگاه‌های تازه‌ای به دست آوریم تا به ما کمک کند دیگران را به نحو مؤثرتری هدایت کنیم.

در سلسله مقالات پیش رو، ۷ روزی که باید در هفته اول داشته باشید را برایتان روایت می کنم.

مجموعه پست های «چالش ۵ هفته ای رهبری» برداشت آزادی از کتابی با همین نام نوشته پاتریک لدین است. مفاهیمی که نویسنده اصلی قصد منتقل کردن آن را داشت در فضایی ایرانی و با تلفیق با تجربیات شخصی من ویرایش شده است تا خوانندگان عزیز فضاسازی و ارتباط ذهنی راحت تری داشته باشند.

چالش ۵ هفته ای رهبری

برچسب ها: