داشتن استراتژی برای ساخت یک محصول نیاز به اخذ تصمیمات مهمی دارد تا محصول ما مجموعهای از ویژگیهای پراکنده که بهطور سطحی به هم مرتبط نباشد! در واقع هدف ما باید ارائه یک محصول هماهنگ با پارامترهای مشخص و تعریفشده باشد!
در این مطلب با یک رویکرد عجیب روبه رو خواهید شد که ذهنیت شمارا نسبت به استراتژی محصول و مدیریت محصول تغییر خواهد داد.
تمرکز بر یک محصول منسجم
یک محصول عالی مجموعهای از ویژگیهای بیربط نیست. هدف، خلق محصولی هماهنگ با اهدافی مشخص و تعریفشده است. همانطور که اپل در تبلیغات خود نشان داده، ممکن است صدها هزار ترکیب و ویژگی برای محصول شما وجود داشته باشد، اما تنها تعداد محدودی از آنها واقعاً با نیازهای بازار همراستا هستند. استراتژی محصول موفق، توانایی انتخاب این تعداد محدود و رد بقیه است.
چرا باید به ایدهها نه بگویید؟
وقتی محصول شما به موفقیت اولیه میرسد، ایدههای جدید از همه جا سرازیر میشوند: مشتریان، تیم، حتی خودتان. این ایدهها اغلب جذاب به نظر میرسند و دلایل زیادی برای پذیرش آنها وجود دارد. اما پذیرش بیچونوچرا میتواند محصول شما را از مسیر اصلی خود دور کند. در ادامه، به ۱۲ دلیل رایج برای بله گفتن و چرایی رد آنها در استراتژی محصول میپردازیم:
۱) دادهها خوب به نظر میرسند
آزمایش یک ویژگی ممکن است افزایش تعامل را نشان دهد، اما این دادهها اغلب گمراهکنندهاند. محصولات سیستمهای پیچیدهای هستند؛ یک تغییر کوچک ممکن است تنها جابجایی اعداد باشد، نه بهبود واقعی. حتی اگر دادهها معتبر باشند، باید پرسید: آیا این ویژگی با استراتژی محصول همراستاست؟ برای مثال، افزودن بازی به یک ابزار حرفهای ممکن است تعامل را افزایش دهد، اما آیا محصول شما را بهتر میکند؟
۲) اما اضافه کردن این ویژگی فقط چند دقیقه طول میکشد!
سرعت اجرا دلیل خوبی برای افزودن یک ویژگی نیست. حتی کوچکترین تغییرات، پیچیدگیهای پنهانی به همراه دارند که در برآورد اولیه دیده نمیشوند. استراتژی محصول باید بر ارزش بلندمدت تمرکز کند، نه سرعت اجرا.
۳) مشتری یا محصول مسئله این است!
هیچ مشتری نباید از استراتژی محصول شما مهمتر باشد. برآورده کردن خواستههای یک مشتری به قیمت از دست دادن ارزش برای سایرین، شما را به سمت محصولی مشاورهمحور سوق میدهد که تنها برای یک نفر عالی است.
۴) اما میتوانیم آن را اختیاری کنیم.
این رویکرد باعث میشود محصول شما به دلیل “مرگ بر اثر تنظیمات اختیاری” آسیب ببیند. اختیاری کردن ویژگیها شاید پیچیدگی را از صفحههای اصلی رابط کاربری حذف کند، اما این پیچیدگی در جاهای دیگر ظاهر میشود. هزینه آشکار آن، یک رابط کاربری شلوغ با طراحیهای شرطی زیاد و تنظیمات متعدد است. هزینه پنهان این است که هر ویژگی اختیاری تعریف محصول شما را تضعیف میکند. شما تبدیل میشوید به: “یک ابزار ردیابی زمان که میتواند فاکتور بفرستد و تا حدی تسویه حساب پرداختها را انجام دهد، اما هنوز گزارشدهی نه، شاید، نمیدانم.”
۵)استناد به داستان های پراکنده ممنوع
این استدلال در محصولات مصرفی یا شرکتهای SaaS که نمیدانند دقیقاً چه کاری انجام میدهند، بسیار شایع است. تعمیم از یک نمونه کوچک راه آسانی برای دور زدن سالها تجربه، تحقیق، داده و رفتار است تا بیانیهای منطقی به نظر برسد. مثلاً گفتن “شرکت برادرم از گوگل آنالیتیکس استفاده میکند و همه آنها از بخشهای پیشرفته استفاده میکنند” راه آسانی برای دفاع از اضافه کردن بخشهای پیشرفته است، بدون اینکه پرسیده شود محصول شما واقعاً چه کاری انجام میدهد، آیا شرکت برادرتان مشتری هدف خوبی است، آیا واقعاً از آن استفاده میکنند یا فقط ادعا میکنند، و آیا بخشهای پیشرفته واقعاً راهحل مناسبی برای نیازهای مشتریان شما هستند.
۶) اما کار دیگری برای انجام دادن نداریم.
این جمله شبیه “شیطان برای دستهای بیکار کار پیدا میکند” است. مشکل اینجاست که وقتی کسی مهندسان بیکاری را میبیند، فوراً یک ویژگی جدید را برای مشغول نگهداشتن آنها اجرا میکند. تصمیمها عجولانه و طراحیها بهصورت سرهمبندیشده انجام میشوند، فقط برای جلوگیری از بیکار ماندن. این روش بدی برای “بهبود” محصول است.
بهجای افزودن به بدهی فنی، میتوان از این فرصت برای پرداخت بدهیها استفاده کرد. همانطور که در آشپزخانهها میگویند: “اگر وقت داری لم بدهی، وقت داری تمیز کنی.” زمان بیکاری بهتر است صرف رفع باگها، پاکسازی تستها، بازسازی کد و کارهایی از این دست شود، بهجای منحرف کردن چشمانداز استراتژی محصول فقط برای “مشغول نگهداشتن تیم”.
۷) اما قرار است هر کاری که میخواهیم انجام دهیم.
بسیاری از شرکتهای معروف به مهندسان قول میدهند که میتوانند هر چه بخواهند بسازند و منتشر کنند. معمولاً این قول دو نتیجه دارد:
- دروغی است برای جذب مهندسان. این موضوع سریعاً آشکار میشود و ارتباطات فرو میپاشد. فرهنگ را نمیتوان جعل کرد.
- واقعیت دارد، اما نتیجه نهایی محصولی است که هیچکس از آن راضی نیست و پر از ایدههای نیمهکاره است.
تشویق مهندسان به ساخت چیزهای داخلی (کاری خوب) با اجازه دادن به آنها برای اضافه کردن ویژگیها بدون مدیریت محصول (کاری بد) تفاوت دارد.
۸) اما ۷۱۳,۰۰۰ نفر آن را میخواهند.
همیشه وقتی کسی برای توجیه چیزی به اعداد خام متوسل میشود، مراقب باشید. هر محصولی که کمی موفق باشد میتواند ادعای احساسی با استفاده از اعداد کند. مثلاً: “میتوانید پارک لاله را با افرادی که درخواست یکپارچگی اکسل کردهاند پر کنید.” چنین ادعایی شما را مجبور میکند کلاه طراحی استراتژی محصول خود را بردارید و یکی از “افراد” باشید. آیا واقعاً میخواهید به همه این چهرهها نه بگویید؟
باید بگویید. چون در غیر این صورت اکثریت کاربران شما آسیب میبینند. سوال این نیست که “آیا میتوان پارک لاله را با کسانی که این ویژگی را میخواهند پر کرد؟” بلکه این است که “آیا این یک ویژگی ارزشمند، در چهارچوب ما و برای همه مشتریان ما مفید است؟”
۹) اما رقبای ما قبلاً این ویژگی را اضافه کردهاند.
این دلیل نمیشود که ایده خوبی باشد. ممکن است چیزی باشد که دارند آزمایش میکنند. شاید ایده بدی باشد. شاید هم چیزی باشد که قصد دارند حذف کنند. این اشتباه است که فرض کنید رقبای شما از شما باهوشتر یا تاکتیکیتر هستند. وسواس نسبت به ویژگیهای رقیب شما را مجبور میکند همیشه “فناوری دیروز را فردا ارائه دهید.”
۱۰) اما اگر ما این ویژگی را به محصولمان اضافه نمیکنیم، کس دیگری آن را اضافه خواهد کرد.
این به این معنی نیست که باید در استراتژی محصول شما باشد. اگر کس دیگری آن را اضافه کند، آیا مشتریان دیگر به محصول شما نیاز نخواهند داشت؟ آیا همه به سمت آن خواهند رفت؟ صرفاً گفتن «کس دیگری اضافه خواهد کرد» شاید جذاب به نظر برسد، اما معنای خاصی ندارد. اغلب، این جمله منطقی است که برای گسترش یک محصول به کار میرود، چرا که نمیخواهید بپذیرید که محصول شما باید جایی متوقف شود. از کشیدن خط پایان میترسید.
یک مثال: یک قرار معمولی ممکن است شامل یک فیلم، شام، و رساندن به خانه باشد. اگر صاحب یک سینما دائماً نگران باشد که دیگران چه چیزهایی میسازند و بخواهد ارزش بیشتری جذب کند، در سینمایش یک رستوران باز میکند و یک شرکت تاکسیراهاندازی میکند. سپس در هر سه زمینه ضعیف عمل خواهد کرد. بعد رستورانها هم شروع به نمایش فیلم میکنند …
۱۱) اما رئیس واقعاً این را میخواهد.
اگر رئیس، مدیر محصول هم باشد و زمان و بینش لازم را برای گرفتن تصمیمات جامع و هوشمندانه داشته باشد، اشکالی ندارد. اما اگر کسی فقط برای جلب نظر رئیس، روی پروژههای شخصیای که او دوست دارد تمرکز کند، این مسئله مشکلساز خواهد شد.
۱۲) اما شاید این همان ویژگی باشد که «کار را درمیآورد»
این یک مثال کلاسیک از «رجوع به ناشناخته» است. ویرایش یک محصول نیازمند تصمیمات سخت درباره این است که چه چیزی ساخته شود. میتوانید حدس بزنید که هر ویژگیای که ساخته نشده، ممکن است استراتژی محصول شما را متحول کند. اما این فقط حدس و گمان است، نه چیزی بیشتر. وقتی از گرفتن تصمیمات سخت میترسید، به ناشناخته پناه میبرید و در نتیجه هر چیزی را میسازید. این کار به جای یک محصول، انباری از ویژگیها به وجود میآورد.
کلام پایانی، نه گفتن در استراتژی محصول مهم است.
مسئله این است که هیچکس ایدههای بد را در نقشه راهش نگه نمیدارد. شناسایی و حذف ایدههای بد کار آسانی است. تصمیمات واقعی محصول آسان نیستند. آنها از شما میخواهند که به یک پیشنهاد نگاه کنید و بگویید: «این ایده واقعاً عالی است، میفهمم چرا مشتریان آن را دوست خواهند داشت. کار خوبی انجام دادید. اما ما آن را نمیسازیم. به جای آن، این کار را انجام خواهیم داد.»