به دعدوت جمعی از دوستان در خدمت مدیران شهری و استانی اصفهان بودم تا راجع به لبه های تکنولوژی در مدیریت شهری صحبت کنم. ولی موقعی که افکارم رو جمع بندی می کردم تا این ارائه رو درست کنم به این نتیجه رسیدم که این عنوان پیشنهادی اولیه من برای این ارائه کمک چندانی به مخاطبین عزیزی که در خدمتشون بودم نمی کنه. از یک طرف پروژه هایی که بار فنی بالایی دارن معمولا به صورت پروژه ای داخل این مجموعه ها تعریف می شن و همه مدیرهایی که در جلسه حاضر بودن در حیطه مسئولیتشون تصمیم گیری در زمینه استفاده از آخرین فناوری های شهری نبود.
از طرف دیگه هم تکنولوژی های شهر هوشمند و یا کاربردهای هوش مصنوعی و بلاکچین در مدیریت شهری توسط مجموعه های دیگه ای که توان عملی در پیاده سازی اونها رو دارن به کرات ارائه می شه و حرف جدیدی نمی تونست باشه. بنابراین تصمیم گرفتم در مورد رویکردها و ذهنیت هایی که کارآفرینان در مدیریت استارتاپ هاشون به کار می برن صحبت کنم. رویکردهایی مثل محصول محور بودن، نیاز به برندینگ و بازاریابی، تفکر طراحی، تفکر بر اساس اصول اولیه و تصمیم گیری داده محور ویژگی هایی که مد نظرم بودن رو داشتن و این ارائه هم به سمت صحبت در این زمینه ها هدایت شد.
وقتی از لبه های تکنولوژی در مدیریت شهری صحبت می کنیم اولین چیزی که به ذهنتان می رسد دولت الکترونیک است. من اینجا نیستم تا در مورد دولت الکترونیک صحبت کنم. آنلاین کردن خدمات آفلاین تنها یک اقدام عاجزانه برای عقب نماندن از روند تغییر سبک زندگی شهروندان است، نه یک قدم رو به جلو!
در واقع دولت الکترونیک نمونه ای از دیجیتال سازی فرآیندهای آفلاین است. الکترونیک کردن داده ها، درخواست آنلاین خدمات و اطلاعات، استفاده از سنسورها، جمع آوری داده ها و حتی پردازش تصویر دوربین ها نمونه ای از اقدامات در راستای دیجیتال سازی مدیریت است. این اقدامات هرچند مثبت هستند، ولی پیاده سازی آنها به معنی نوآوری در مدیریت شهری نیستند. چون بست پرکتیس های این فعالیت ها وجود دارد. محصول محوری، توسعه اجایل، فرهنگ نوآوری، بهبود پیوسته، جمع سپاری، کو-کریشن، و تا حدودی استفاده از داده ها برای تصمیم سازی نمونه هایی از تغییر رویکرد در مدیریت شهری به سمت یک مدیریت نو آورانه است.
در واقع اولین چیزی که باید عوض شود نوع رویکرد به مساله مدیریت شهری است. پروژه عظیم منطقه شهری نیوم (NEOM) عربستان یک نمونه از جابجا کردن مرزهای آنچه در این زمینه برای ما قابل تصور است می باشد. می تونید از پایین همین صفحه ویدئویی در مورد این پروژه ببینید که قصد داره یک منطقه بیابانی رو تبدیل به متفاوت ترین شهر دنیا بکنه. شهر خطی لاین که ۱۷۰ کیلومتر طول داره و می تونه تا ۹ میلیون نفر سکنه داشته باشه. شهروندایی که هیچ کدوم ماشین ندارن چون این شهر طوری طراحی شده که کسی نیازی به ماشین نداشته باشه!
من از دنیای استارتاپ ها اومدم. جایی که بیشترین تغییرات مثبت زندگی ماها در دو سه دهه گذشته حاصل فعالیت ها و رویکردهای کارآفرینانی بوده که جور دیگه ای به مدیریت نگاه کردند. ولی چه چیزهایی از این رویکردهای نوین رو می شه تعمیم داد به مدیریت خدمات عمومی؟
اولین الگویی که از دنیای استارتاپ ها می شه گرفت مدیریت محصول محور هست. تو این دنیا هر چیزی یک محصوله و مدیر محصول داره. وقتی می گم همه چیز محصوله فقط به کلیت اون فکر نکنید. اینستاگرام یک محصوله. ولی وقتی وارد مدیریتش می شید هر تیکه از اون یک محصوله. جست و جو یک محصوله. اکسپلورر یک محصوله. کامنت ها یک محصوله و …
حتی ارتباطات درون سازمانی هم خیلی وقتی ها با تعریف محصولاتی بهینه سازی می شن.
وقتی هر چیزی را یک محصول ببینیم و بخواهیم آن را با دیدگاه مدیریت محصول جلو ببریم یعنی یک سری اصول را در مورد ماهیت خدمتی که می خواهیم ارائه دهیم پذیرفته ایم. هر محصولی توسط یک سری از انسان ها و برای یک گروه دیگری از انسان ها طراحی و پیاده سازی می شود. گروه تولید کننده ارزشی را خلق می کند که آن را به گروه مصرف کننده منتقل می کند.
محصول محوری همون معادل مشتری محوری هست. مشتری محوری با مشتری مداری فرق داره. وقت از مشتری مداری صحبت می کنیم کرامت مشتری مد نظر هست. ولی وقتی از مشتری محوری صحبت می کنیم یعنی مشتری رو رکن اساسی ای می بینیم که مسیر ارائه ارزش رو تحت تاثیر قرار می ده.
توسعه مشتری محور چه اجزایی داره؟
محصولی که مشتری محور توسعه داده شده باشه یک سری ویژگی ها هم داره:
چرا باید یک ارگان دولتی یا هر ارائه دهنده انحصاری یک محصول یا خدمت باید به دنبال برندینگ و بازاریابی باشه؟ وقتی رویکرد محصول محور رو وارد تفکرمون می کنیم باید بدونیم که توسعه دهنده هر محصولی باید تلاشش رو بکنه که استفاده از محصول حداکثر بشه.
هر وقت لوگوهای دولتی و بالاخص لوگوهای شهرداری ها رو می بینم دقیقا این حس بهم دست می ده که یا در سالیان خیلی دور طراحی شدن که طراحی کامپیوتری معنی ای نداشت، یا اینکه طراحشون از جعبه ابزاری در حد و اندازه های مایکروسافت پینت برای بروز هنرش استفاده کرده!
برندینگ شهری لازم نیست اینهمه قرن بیستمی باشه. هر شهری می تونه یک برند قوی داشته باشه که باهاش با مخاطبینش در ارتباط باشه.
برند فقط لوگو نیست. ولی فرآیندهای ریبرندیگ شهر می تونه از طراحی مجدد لوگو شروع بشه. در واقع یک فعالیت برندینگ در مدیریت شهری در سه مرحله پیاده می شه:
هویت برند لوگو، شعار و المان های گرافیکی دارد که ارزش ها، ماموریت و ویژگی های شاخص شهر را منعکس کند.
شخصیت برند تعیین می کند که شهروندان ما را چگونه در نظر می گیرند. نوآور، خدمت گذار یا هر شخصیت دیگری.
باید تصویر ایجاد شده در تمامی نقاط ارتباط با شهروندان پیوستگی داشته باشد. از نمادهای شهری گرفته تا وبسایت و اپ …
برای اینکه ببینیم یک پروژه برندینگ شهری چقدر می تونه قوی باشه می تونیم نگاهی داشته باشیم به پروژه برندینگ شهر پورتو پرتغال که چطوری معماری و سبک زندگی این شهر رو تبدیل به یک برند قوی کرده. در ادامه هم میبینیم چطوری برند جدید شهر پورتو مورد استفاده قرار گرفته.
پورتو قصد داشته یک شخصیت برند بر اساس ویژگی های تاریخی این شهر توسعه بده. ولی هر شهری می تونه انتخاب های خودش رو داشته باشه. برای مثال شهر ملبورن یک شخصیت بسیار شاداب رو با یک لوگوی M که در حالت ها و رنگ بندی های مختلف از اون استفاده می کنه رو به کار گرفته.
شهرداری ها همین الانش هم از بازاریابی استفاده می کنن. وقتی بیلبوردهای شهری برای معرفی سامانه های شهری یا رویدادها استفاده می شه نوعی از بازاریابی رو داریم می بینیم. ولی به نظر می رسه شهرداری ها این فعالیت ها رو نوعی بازاریابی رایگان می بینن که از امکاناتی که براشون هزینه نداره استفاده حداکثری بکنن. ولی فعالیت های بازاریابی خدمات شهری لازم نیست محدود به اینها باشه و خیلی کارهای بیشتری می شه برای گسترش استفاه از خدمات نوین داشته باشیم.
باید در فضای مجازی حضور داشته باشید. چه در بستر وب و چه در بستر شبکه های اجتماعی. در واقع شما باید مخاطبتون رو به هر جایی که هستن دنبال کنید، نه اینکه از مشتری انتظار داشته باشید جاهایی بیان که برای شما راحت تره.
محتوای ویدئویی بهترین نوع تولید محتوی برای دسترسی سریع به شهروندان است. ویدئوهای شهر پورتو رو دیدیم. از این نوع ویدئوها به کرات توسط شهرداری های مختلف دنیا تولید می شه. محتوای غیر ویدئویی از متن گرفته تا عکس و اینفوگرافی هم می تونه بسیار مفید باشه.
رویدادهای شهری محدود به موضوعات فرهنگی نیست. هر محصولی می تواند رویداد شهری خود را داشته باشد.
فعالیت های بازاریابی را به دید یک ارتباط یک طرفه طراحی نکنید. بازاریابی موثر اینتر اکتیو است.
اجایل یک متودولوژی توسعه محصول است که از توسعه پیوسته و مرحله به مرحله به جای برنامه ریزی کل محصول از ابتدا تا انتها پیروی می کند. احایل یک خط فکری است که عنوان می کند پیش بینی تمام نیازها از ابتدا اشتباه است.
در روش سنتی به تخصص برنامه ریزان شهری اعتماد می شود که می توانند یک پروژه را از ابتدا تا انتها برنامه ریزی کنند و تمامی مشکلاتی که ممکن از پیش آید را پیش بینی کنند. در روش اجایل عدم قطعیت به عنوان یک فاکتور غیر قابل اجتناب وارد برنامه ریزی می شود.
تفاوت های زیادی بین توسعه اجایل و روش های سنتی وجود داره که به عنوان چند مورد می شه به اینها اشاره کرد:
تفکر طراحی یک جعبه ابزار نیست و نوعی ذهنیت و قالب فکری است. تفکر طراحی یعنی قبل از انجام هر کاری فکر کنید. اشکال اینجاست که اشخاص یا فکر نمی کنند یا درست فکر نمیکنند.
در واقع برای اینکه تفکر طراحی داشته باشیم یک سری ویژگی های ذهنی رو باید نهادینه کنیم که چند موردش اینها هستن:
تفکر طراحی در برابر تفکر مهندسی قرار داره. در واقع طراحان احساس کردن که مهندسانی که در توسعه محصولات فعالیت می کردن رویکرد خیلی متفاوتی نسبت به اونها داشتن و برای اینکه بتونن چهارچوب فکری خودشون رو منتقل کنن تفکر طراحی رو مطرح کرده و پروموت کردن. چه تفاوت هایی بین تفکر طراحی و مهندسی وجود داره؟
حالا اینهمه طراح ها رو در برابر مهندس ها قرار دادم، ولی منظورم حرفه این افراد نیست. یک مهندس می تونه تفکر طراحی داشته باشه و یک طراح می تونه مثل یک مهندس مساله رو حل کنه. تفاوت در دیدگاه مهندسی و طراحی هست.
ولی خوب همه این چیزایی که در مورد تفکر طراحی می گیم چیزای خوبی به نظر می رسن؟ چرا پس همه نمی تونن به صورت مستمر ازش استفاده کنن؟ دلیل اصلیش اینه که ذهن کمتر کسی اینهمه فارغ از بایاس ها هست که بتونه اینهمه شفاف به قضایا نگاه کنه. در واقع ذهن ماها آلاینده هایی داره که نمی ذاره اینهمه بدون تعصب باشیم یا خوب فکر کنیم. آلاینده های تفکر نمی گذارند ما به نتیجه درستی برسیم. برای تبدیل شدن به کسی که همدلی می کند نیاز است که خودخواهی را کنار گذاشت و اجازه داد دیگران ما را به چالش بکشند.
همون طور که گفتم تفکر طراحی یک جعبه ابزار نیست و نمی شه فرمول بندیش کرد یا اینکه فرمول بندی هایی که بر اساسش بشه رو باید با سستی دنبال کرد. ولی قطعا یکی از ابزارهایی که به ما می ده تا تفکرمون رو به اون سمت ببریم صورت بندی مجدد مساله هست. وقتی صورت درستی از مساله داشته باشیم پیدا کردن راهکار مناسب برای اون راحت تر می شه. برای اینکه مسائل رو صورت بندی مجدد کنیم باید سه تا سوال رو بپرسیم:
با استفاده از این سه تا سوال می تونیم صورت مساله رو بازطراحی کنیم و طراحانه به حلش فکر کنیم.
تفکر طراحی رو بیشتر افرادی که از پیش زمینه های هنری و طراحی اومدن توسعه دادن و پروموت کردن. حالا یک تفکر نزدیک به اون هم توسط افرادی که بیشتر از پیش زمینه های مدیریتی و کارآفرینی اومدن توسعه داده شده که بهش تفکر بر اساس اصول اولیه یا First principles thinking گفته می شه. همون طور که در هندسه یک سری اصول اولیه داشتیم که بر اساس اون بقیه مسائل رو سعی می کردیم رد یا تایید کنیم، در برابر بقیه مسائل هم می تونیم همچین خط ذهنی ای برای خودمون داشته باشیم.
اشکال غالب مردمان این است که بر اساس «قیاس» زندگی میکنند. مانع اصلی بر سر تفکر مبتنی بر اصول اولیه، میل انسان به «تقلید» است.
در مواجهه با مسائل، اول آنها را تجزیه کنید، بعد یکی از بخشها را میتوانید با یک چیز دیگری از یک فضای دیگری جایگزین کنید.
بهترین راه حل جایی نیست که همه به آن متوجه هستند. بهترین نوآوریها از تحول در core function به دست میآید نه تحولات سطحی
از شما میخواهد مرزها را جا به جا کنید و توجهتان به دستاوردها و آثار کارکردی آنها Outcome&Impact باشد.
توسعه خدمات شهری باید دست به دست شهروندان صورت بگیره. شهرداری و ذی نفعان خدمات شهری باید کنار هم باشند و نه دو طرف یک میز. ابزارهای زیادی برای دخیل کردن اجزای بیرونی در فرآیندهای هر سازمانی مثل شهرداری وجود داره. در واقع تمرکز اصلی فعلی من هم در مجموعه مشارکت جمعی پیشران پیاده سازی ساختارهای مشارکت در ساخت هست. که به چند تاشون اشاره می کنم.
نوآوری باز یا Open innovation مفهوم جدیدی نیست و سالهاست که مورد استفاده قرار می گیره. با پیاده سازی نوآوری باز دیگر تنها متکی به توانایی های افراد فعال درون سازمان نخواهیم بود. تخصص ها، تجربیات، مشاهدات و ایده های افراد و سازمان های بیرونی هم در تصمیم گیری های ما دخیل می شوند. ایده ها از یک مجموعه بسته کارمندان شهرداری و بخش نامه های بالادستی تامین نمی شن. ایده های ارزشمند می توانند از درون یا بیرون سازمان بیایند. همکاران سازمانی شهرداری می توانند فراتر از پیمانکارانی باشند که تنها مجری هستند. در نوآوری باز درب های سازمان باز هستند و دیوارها شیشه ای.
هم سازی یا Co-creation سابقه کمتری از نوآوری باز داره، ولی به شکل بهتری سازمان رو کنار افراد بیرونی می ذاره. رویکردی با آغوش باز که شهروندان، کسب و کارها، جوامع شهری و سایر ارگان ها را کنار هم می نشاند تا تصمیمات اتخاذ شده در بر گیرنده ایده ها، نیازها و تجربیات همه گروه های ذی نفعان باشد. ساختارهای سلسله مراتبی شکسته می شن. اجرای هم سازی نیازمند شفافیت در ارتباطات، اهداف و برنامه ها است. شهروندان در تمامی مراحل درخیل هستند.
جا داره در این لحظه ویدئوی رویداد قهرمان من پیشران رو مشاهده کنیم که ۴۰۰ نفر مشارکت کننده رو حول یک موضوع که برای همه شون ارزشمند بود رو دور هم جمع کرد تا در یک روز کاری رو انجام بدن که یک تیم ۴ نفره از متخصص ها چند ماه براش زمان لازم داشتن.
آخرین رویداد پیشران هم رکورد بزرگترین کتاب یک روزه دنیا رو در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۲ شکست.
نه تنها در مدیریت شهری، بلکه در تمامی جنبه های مدیریتی حرکت جامعه جهانی به سمت داده محور کردن تصمیم سازی و تصمیم گیری است تا از اتکا به نظرات انسان ها که درگیر آلاینده های فراوان است فاصله بگیریم.
برای اینکه داده ها بتونن در تصمیم سازی به ما کمک کنن باید چهار مرحله رو طی کنیم:
وقتی از تکنولوژی در مدیریت شهری صحبت می کنیم اولین چیزی که به ذهن خطور می کنه بحث های شهر هوشمند و اینترنت اشیا هست. ولی الان دیگه این تکنولوژی ها در لبه حساب نمی شن و با پیاده سازی اونها صرفا در قالب یک سری پروژه انجام می شه که قطعا قدمی رو به جلو حساب می شه. ولی دو تا تکنولوژی هستن که جدیدتر از اینها هستن و اگه بخوایم لقب لبه تکنولوژی رو بدیم شایسته دریافتش هستن.
همه ما دیده ایم که هوش مصنوعی چگونه می تواند خروجی ای ارائه دهد که برای آن چندین نفر ساعت وقت و تخصص لازم بود.
بلاکچین کاربردهای زیادی در مدیریت شهری دارد که هنوز با پیاده سازی مناسب آن فاصله داریم.
به عنوان حسن ختام جا داره ویدئوی سند بلاکچین شهر دوبی رو مشاهده کنیم که سعی می کنه این شهر رو به عنوان اولین شهر دنیا بر پایه بلاکچین تبدیل کنه.