اولین پروازی که در بادهای غربی داشتم درسی به من داد که تا عمر دارم آن را فراموش نمی کنم. تقریبا ۵ سالیشده که پاراگلایدر را به عنوان یکی از تفریحاتم انتخاب کردهام. اما تا دو سال پیش جرئت نداشتم پرواز در بادهای غربی را امتحان کنم. پرواز در بادهای غربی با توجه به شدتی که این بادها دارند به قدری سخت است که در بعضی موارد نشدنی تلقی می شود.
بالاخره دو سال پیش تصمیمم را گرفتم و خودم را در چیزی که از آن میترسیدم انداختم. نزدیک غروب بود. درخشش نور خورشید که در طول پرش های روزانه دیدهمی شد، کم کم در حال محو شدن بود. به جای چتر همیشگی ام، چتری را انتخاب کردم که ایمن تر بود ولی قدرت مانور و حرکت کمتری به من می داد. ساعت ۵ عصر بود و نزدیک غروب آفتاب. مسیری را با داد دویدم و پروازم را شروع کردم. به اطرافم نگاه کردم، ۵ چتر دیگر هم دور و اطرافم بودند، همه خوب به نظر می رسیدند و اگرچه می توانستم چترهای دیگری را که در اطرافم شناور بودند ببینم، هیچ کدام به اندازه کافی نزدیک نبودند که نگرانی ایجاد کند.
همه چیز خوب به نظر می رسید تا اینکه فهمیدم اینطور نیست. وقتی به زمین نزدیک می شدم، تکه های تیره ای از درختان را زیر پایم می دیدم. سمت چپ منطقه ای که در آن پرواز می کردم بسیار خلوت تر بود و درختی در آنجا وجود نداشت. مشکل این بود که من در حال حرکت به سمت منطقه ای نزدیک چیتگر بودم و هیچ شانسی برای اجتناب از آن نداشتم. برخلاف چتر قبلیم، چتر مثلا ایمنی که انتخاب کرده بودم قدرت مانور و تغییر جهت به من نمی داد.
اوضاع خوب پیش نمی رفت …
در همان لحظات متوجه شدم بی دلیل از پرواز در بادهای غربی نمی ترسیدم اما برای این تفکرات دیر بود. همانطور که به درختان نزدیکمیشدم، برای برخورد محکم با آنها آمادهشدم چون میدانستم چارهای جز این ندارم. دستهایم را جلوی صورتم گرفتم، زانوهایم را بغل کردم، چانه ام را جمع کردم و فقط دعا می کردم. در این اوضاع من اختیاری از خودم نداشتم و تابع شرایط بودم.
در بیش از پانزده سال گذشته، با افراد، تیمها و سازمانهایی کار کردهام که می گویند آنها نیز در شرایط بدی هستند و کنترل کمی بر اوضاع کسب و کارشان دارند یا اصلاً کنترلی روی آن ندارند. این درست است که ما نمی توانیم همه چیز را کنترل کنیم و نباید تلاش کنیم همه چیز را کنترل کنیم. با این حال، اگر به درستی خودمان را طبق چشم انداز رهبری کنیم، قبل از هر چیزی تمرکز در کار را مشخص کنیم، متوجه می شویم انتخابهای بسیار بیشتری نسبت به آنچه که معمولاً فکر میکنیم، داریم.
درختانتان را بشناسید.
بیایید با آن روبرو شویم، همه چیز همیشه خوب پیش نمی رود. گاهی وسط درختان زیادی فرود می آیید. درختان شما احتمالاً کاج هایی نیستند که زمان پاراگلایدر سر راه شما قرار بگیرند، اما می توانند فرآیندهای سازمانی باشند که شما را آزار می دهند، سیستم های فناوری اطلاعات بیش از حد دست و پا گیر باشند، شخصی باشد که رفتارش شما را ناراحت می کند یا مواردی دیگر باشند.
به نظر میرسد هر زمان که بخواهید افراد دیگری را برای رسیدن به اهداف مهم هدایت کنید، این درختان ظاهر می شوند. شما نمی توانید از هر مشکلی اجتناب کنید، اما می توانید از هر شکست درس بگیرید، خودتان را کنار بگذارید و در سریع ترین زمان ممکن به مسیر خود بازگردید. شما همچنین می توانید یاد بگیرید که انرژیتان را روی کارهایی که می توانید در لحظه انجام دهید متمرکز کنید. و این قدرت تمرکز در کار است.
اگر نتایجی را که در حال حاضر به دست می آورید دوست ندارید، دست به کار شوید و کاری انجام دهید. از عملکرد تیمتان ناامید شدید، قدم بردارید و به آنها کمک کنید. اگر از انتخاب شغلتان ناراضی هستید، برای تغییر آن تصمیمبگیرید. گامی مثبت در مسیر درست بردارید، امروز اقدام کنید! زمان در حال گذر است. چتر نجات شما بسیار بیشتر از آنچه فکر می کنید قابل هدایت است. انتخاب کنید که از درختان دوری کنید و آنچه را که برای شما مهم است، برای کسانی که آنها را رهبری می کنید و حتی برای کسانی که بیشتر از همه به آنها اهمیت می دهید انجام دهید.
درسی که از پرواز در بادهای غربی آموختم.
در حالی که با مهار چترم از درختان آویزان شده بودم، فهمیدم آسیب جدی ای ندیده ام و نفس راحتی کشیدم. قبلا یاد گرفته بودم که با کمک چترم از مخمصه هایی مثل این نجات پیدا کنم اما در ابتدا باید بررسی می کردم چقدر روی درخت امنیت دارم. در یک لحظه چتر را کشیدم و دو متر لیز خوردم و به چشم برهم زدنی دیدم که سالم روی زمین ایستاده ام. گویا معجزه شده بود و خدا به دعاهایم پاسخ داده بود.
درسی که از پرواز در بادهای غربی آموختم این است که همیشه تمایل داشته باشید حساب شده ریسک کنید. روی آنچه می توانید کنترل کنید، تمرکز کنید و آن را دنبال کنید. شاید باور نکنید اما وقتی تمرکز در کار را مشخص کردید و ریسک حساب شده را به جان خریدید، طوری روی پاهایتان فرود می آیید که ممکن است تعجب کنید.
تکالیف عملیاتی برای مشخص کردن تمرکز در کار
تمرکز در کار را باید با تمرین و اصلاح تفکرات انجام داد. من در انتهای این مقاله با چند تکلیف ساده به شما کمک می کنم تمرکزتان را روشن کنید. شما می توانید پاسخ سوالات و چالش زیر را برای من ایمیل کنید تا در مسیر رهبر شدن در کنار هم باشید. برای قدم اول تمرکز در کار را با تکالیف زیر مشخص کنید.
روز اول: تمرکز در کار را روشن و مشخص کنید.
تفکرات امروز:
ممکن است نتوانید درختان را جابجا کنید، اما می توانید نحوه برخورد با آنها را انتخاب کنید.
سوالات امروز:
- چه درختانی بیش از حد وقت و انرژی شما را می گیرند؟
- چه درختانی را در زندگی کاری اعضای تیمتان می بینید که بیش از حد وقت و انرژی آنها را اشغال می کنند؟
- چطور می توانید برخی از آن درختان را حذف کنید؟
چالش امروز:
یکی از درختانی را که در سوالات بالا ذکر کردید و زمان و انرژی زیادی را در زندگی شما اشغال می کند، انتخاب کنید و آن را رها کنید تا تمرکز در کار را مشخص کنید. در مورد آن صحبت نکنید، به آن درخت فکر نکنید فقط آن را رها کنید.
مجموعه پست های «چالش ۵ هفته ای رهبری» برداشت آزادی از کتابی با همین نام نوشته پاتریک لدین است. مفاهیمی که نویسنده اصلی قصد منتقل کردن آن را داشت در فضایی ایرانی و با تلفیق با تجربیات شخصی من ویرایش شده است تا خوانندگان عزیز فضاسازی و ارتباط ذهنی راحت تری داشته باشند.