در استارتاپ هایی که مسئولیت آنها را به عهده دارم، بعضی از اعضای تیم از من بزرگتر هستند و تجربه بیشتری نسبت به من دارند. چند سال پیش در یک استارتاپ تصمیم گرفتیم یک کمپین بازاریابی را روی مشتریان خاصی تست کنیم. من در آن زمان هنوز متفاوت فکر کردن را تمرین نکرده بودم. کوفاندر استارتاپ که مسئول اجرای این کمپین هم بود، بعد از بررسی اولیه ای که داشت با اجرای آن مخالفت کرد. او دلیل مخالفتش را در جلسه ای به من و تیم استارتاپ توضیح داد و بر این عقیده بود که انجام دادن این کار خودکشی است.

من با او هم عقیده نبودم

در آن جلسه از موقعیتم به عنوان فاندر و مالک اصلی استارتاپ استفاده کردم و همه را قانع کردم که باید این کمپین را در زمان مقرر و به شیوه های تعیین شده (ایمیل مارکتینگ، sms مارکتینگ و حتی تلفن مارکتینگ و …) انجام دهیم.

بر اساس صحبت هایم همه اعضای تیم آمادگی های لازم برای پیشبرد کمپین را انجام دادند. درست در زمان اجرای کمپین و روز موعود کوفاندری که با من مخالفت کرده بود به اتاقم آمد و گفت دلش به انجام این کار راضی نیست. هرچند که معتقدم مهارت های مذاکره و اقناع من چیزی کم نداشت و ندارد اما او روی تفکراتش سخت گیر بود. از آنجایی که فرصت کافی برای اقناع کردن او نداشتم، خودم دست به کار شدم و بالاسر تیم ایستادم تا کمپین را عملیاتی کنیم. حتی به خاطر می آورم بعضی از کارهای جزئی کمپین مثل ارسال sms ها را خودم انجام دادم.

حرف من به کرسی نشست اما …

کمپین به بهترین شکلی که من میخواستم انجام شد اما بلافاصله در ثانیه های اول متوجه وخامت نتیجه شدم. هر چه بیشتر زمان می گذشت، بیشتر به اشتباه بودن تصمیمم و پافشاری روی حرفم واقف می شدم. کار از کار گذشته بود و نمی شد زمان را به عقب برگرداند.

شما به احتمال زیاد در استارتاپ حوزه کودک نبودید یا کمپینی را خودتان اجرا نکرده اید، با این حال می توانید از اشتباه من یاد بگیرید. این اشتباه همراه با درس های دیگر در طول حرفه ام، به من آموخت که رهبران باید ذهنیت های جدید را بپذیرند. در طول چند روز گذشته، ما در مورد چند مورد از این ذهنیت ها بحث کردیم. با نزدیک شدن به پایان هفته اول چالش رهبری 5 هفته ای، من پنج نکته را به شما می آموزم تا این نکات به شما کمک کنند داستان کمپین ناموفق من را به یادآورید، متفاوت فکر کردن را به شما بیاموزم و همچنین شما را در مسیر چشم انداز درست قرار دهم.

نکاتی برای متفاوت فکر کردن

۱) خودخواهی تان را بررسی کنید.

از آنجایی که شما این سلسله مقالات را می خوانید و روی خودتان به عنوان یک رهبر سرمایه گذاری می کنید، مطمئن هستم که به خاطر پتانسیل رهبری و مجموعه مهارت های رو به رشدتان، موهبتی را دریافت کرده اید یا در سرنوشتتان مقدر شده است که دریافت کنید. اگرچه پتانسیل رهبری و مهارت های رو به رشد، معمولا به یک موقعیت رسمی رهبری منجر می شود، اما از طرف دیگر می تواند باعث خودخواهی شود.

باید بدانید که لازم نیست شما همه ی کارها را بکنید. لازم نیست سنگینی مسئولیت تیم را روی شونه هایتان احساس کنید. ضرورتی ندارد به کسی ثابت کنید که می توانید از چالش ها عبور کنید. لازم نیست قهرمان باشید، اجازه ندهید غرورتان شما را به آنجا ببرد. اجازه ندهید غرورتان متفاوت فکر کردن را از شما بگیرد.

نمایی از کاری که خودخواهی با انسان می کند

مجموعه پست های «چالش ۵ هفته ای رهبری» برداشت آزادی از کتابی با همین نام نوشته پاتریک لدین است. مفاهیمی که نویسنده اصلی قصد منتقل کردن آن را داشت در فضایی ایرانی و با داستان سازی ای که حاصل ذهن من هستند ویرایش شده است تا خوانندگان عزیز فضاسازی و ارتباط ذهنی راحت تری داشته باشند.

چالش ۵ هفته ای رهبری

۲) منصف و ثابت قدم بمانید.

ثابت قدم ماندن می تواند سخت باشد زیرا رهبران می توانند به سرعت خود را تحت فشار قرار دهند تا به یک دوست کمک کنند، قوانین را زیر پا بگذارند یا به قدری بی رحمانه تلاش کنند تا چیزی که می خواهند را محقق کنند. افرادی که زمانی هم رده شما بودند ممکن است به شما گزارش های غلطی دهند. مدیریت تغییر در روابط می تواند سخت باشد. اگرچه ممکن است قصد شما مثبت باشد (به عنوان مثال، می خواهید از اعضای کلیدی تیم حمایت کنید)، افراد دیگر ممکن است اتفاقات را با نگاهی متفاوت ببینند.

۳) احترام کسب کنید.

اقتدار رسمی فقط شما را تا اینجا می رساند. مردم ممکن است کاری را که شما به آنها می گویید انجام دهند چون شما مدیر آنها هستید، اما احتمالا بهترین کار خود را نخواهند کرد. همانطور که در یک مثال انگلیسی بیان می شود، شما می توانید کمر و دست کسی را بخرید، اما نمی توانید سر و قلب او را بخرید. سر و قلب ها زمانی به دست می آیند که شما به عنوان یک رهبر از موقعیت احترام متقابل واقعی عمل کنید.

مهم است این ذهنیت را درک کنید و از اعماق وجودتان بپذیرید که احترام باید از طریق رفتار رهبر به دست آید، نه از طریق سلسه مراتب سازمانی. بالای نمودار سازمان بودن شما را رهبر نمی کند. رهبر بودن یک انتخاب است و این انتخاب به معنای تمایل به احترام گذاشتن به دیگران در ابتدا، درخواست نظر آنها، گوش دادن به ایده های آنها و ساختن کسب و کار با هم است.

۴) روابط انسانی را در نظر بگیرید.

بله، ما در روز دوم این هفته به این موضوع اشاره کردیم، اما ارزش دارد که دوباره به آن برگردیم چون خیلی مهم است. فرض می کنیم به یک رهبر تازه کار، یک تیم از افراد باهوش و توانا اختصاص داده شده است و او آنها را در تصمیمی گیری ها درگیر می کند. برای شما واضح باشد یا نه، رهبران جدید، یا رهبران در هر سطح، اغلب با پذیرش و درگیر کردن دیگران مبارزه می کنند.

بسیاری از رهبران نمی توانند نیروهای خود را تصمیم گیری درگیر کنند. این حقیقت می تواند نشانی از ترس آسیب پذیری آنها، تمایل به حرکت سریع (نه گرفتار شدن در مکالمات و قانع کردن افراد) یا نیاز به تحت تاثیر قرار دادن دیگران باشد. درگیر کردن دیگران بهترین راه برای یادگیری رهبری است که به تازگی رهبر شده است.

جلب مشارکت افراد فقط در مورد موارد پیش پا افتاده نیست. درگیر کردن در مورد رسیدن به یک پاسخ بهتر و با هم متفاوت فکر کردن است. بله، رهبر باید تصمیم نهایی را بگیرد، اما این تصمیم باید با خرد جمعی تیم، نه دیدگاه منزوی رهبر، گرفته شود.

روابط  را انسانی در نظر بگیرید

۵) چشم انداز را حفظ کنید.

ممکن است رهبران تازه کار نتوانند تصویر بزرگتر را درک کنند و به راحتی در لحظه گم شوند. در این حالت آنها نمی توانند متفاوت فکر کردن را در تیم نهادینه کنند. چشم انداز در نقش رهبری مهم است، رهبر ممکن است ماهیت چرخه ای کسب و کار یا اهمیت عناصر خاص را درک نکند. چیزی که در نگاه اول بی اهمیت به نظر می رسد ممکن است در بلندمدت ضروری باشد.

حکمت اغلب با سن و تجربه همراه است. بعضی از رهبران هر دو را ندارند. با این حال، این نداشتن مانع از موفقیت یک رهبر جدید نمی شود. نکته این است که رهبران باید با اشتیاق متفاوت فکر کنند و متفاوت فکر کردن را در تیم نهادینه کنند. انجام این کار تنها راه برای نگه داشتن همه چیز در چشم انداز است.

صرف وقت برای درک آنچه واقعا مهم است به رهبران جدید اجازه می دهد تا همه چیز را در چشم انداز قرار دهند. اشتباهات روزانه ممکن است باعث شود آنها عجله را با اهمیت اشتباه بگیرند. فقط به این دلیل که یک زنگ زده می شود یا یک چراغ چشمک می زند، افراد تیمتان مجبور نیستند واکنش نشان دهند. آنها سگ پاولوف نيستند.

بعد از اینکه آن کمپین سرنوشت ساز موفق نشد، ما در جلسه ای دلایل عدم موفقیت کمپین را بررسی کردیم. من هنوز هم مي توانم نگاه های «دیدی گفتم این کار را نکنیم» را در چشمان آن کوفاندر ببینم، در همه این سالها هنوز به آن کمپین فکر میکنم. کمی طول کشید تا غرورم را دوباره بدست آورم و چند هفته طول کشید تا داستان در ذهنم از بین برود، اما ارزشش را داشت. من درس بزرگی در مورد اهمیت ذهنیت یک رهبر یاد گرفتم.

تکالیف عملیاتی برای متفاوت فکر کردن

روز ۶: متفاوت فکر کنید.

تفکرات امروز:

رهبر تازه کار بودن هیجان انگیز، ترسناک و شگفت انگیز است. بپذیرید همه چیز را در چشم انداز نگه دارید، تعادلتان را حفظ کنید و متفاوت فکر کردن را تمرین کنید. اگر کمپینی را اشتباه انجام دادید، غرورتان را قورت بدهید و دفعه بعد متعهد شوید که درست انجامش بدهيد.

سوالات امروز:

  • وقتی وارد اتاق جلسه ای می شوید، آیا خودخواهیِ شما جلسه را پیش می برد یا آن را پشت در اتاق جلسه می گذارید؟
  • آیا راه هایی وجود دارد که شما بتوانید با نیروهای انسانی تان منصف و سازگار باشید؟
  • چگونه نشان می دهید که در حال به دست آوردن احترام هستید نه درخواست کننده آن؟
  • آخرین باری که سعی کردید واقعا کسی را درگیر هدف گذاری یا تصمیم گیری کنید چه زمانی بود؟
  • به چه میزان همه چيز را در چشم انداز درست نگه مي داريد؟

چالش امروز:

بر اساس پاسخ های خود به پنج نکته ای که گفتم، یک اقدام کوچک اما دردناک را شناسایی کنید که می توانید امروز برای بهبود در یک زمینه انجام دهید.

برچسب ها: